مهدا جانمهدا جان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

برای گل دخترم

بدون عنوان

سلام دختر قشنگم حالت خوبه؟ میدونم که خوبی... آخه امروز با بابایی رفتیم پیش دکتر هاشمی تو بیمارستان کسری.صدای قلبتو گذاشت شنیدیم.کلی منو بابایی ذوق کردیم.خانم دکترم گفت که عالی میزنه.رشد شما هم خیلی خوبه.خوشحالم که حالت خوبه.شیطونه من.به خانم دکتر گفتم که خیلی وول میخوری.گفت عالیه.یعنی حالش خیلی خوبه. خدارو شکر. خدارو شکر که تو رو به ما میده. پنج شنبه میخوایم بریم خونه خاله ازاده.آخه میدونی که پسر خاله بزرگتر شده.اون الان 1 ماه و 2 هفته اشه.بریم شام دعوت شدیم. دوست دارم آتریسا جان.
22 آبان 1391

با دخترم

سلام دختر گلم. دیشب با بابایی رفتیم خیابون امیری.سرویس خواباشو دیدیم.از دو تا جا دو مدل خوشمون اومد.ولی باید چند جا دیگه ام بریم.یه مدل کمد و ویترین دیدیم طرح کرکره.جالب بود.ولی متاسفانه رنگ کالباسی که میخواستم نداشت.سرخابی داشت.بدک نبود. بابایی میگفت اگه بزرگتر شد گفت اینو نمیخوام عوضش کنین چیییی؟ منم که میدونیییییی خدای اعتماد به نفس! گفتم مگه میشه؟!دخترم هرچی ما براش بگیریم دوست میداره.ما بدشو نمی خوایم. خلاصه کلی سرویس دیدیم.شبم طبق معمول ذرت مکزیکی که هیچ وقت ازش سیر نمیشم خوردیم. عزیزم گلوی مامانی درد میکنه.فکر کنم سرما خوردم.دارم چایی عسل لیمو میخورم. دخترم دوست دارم.شبا که میخوام بخوابم تو تازه از خواب بیدار م...
15 آبان 1391

سلام علیک

سلام مامانای دوست داشتنی امیدوارم که حالتون خوب باشه.من تازه واردم.تا گرم بشم بتونم وبلاگ خوبی بسازم یکمکی طول میکشه. تحمل کنین. من که خودم در حال حاضر دغدغه ی سیسمونی و دکور اتاق دخترمو دارم.به خاطر همییییییییییییین برای خالی نبودن عریضه چندتا عکس براتون میزارم.تا بعد عکسای خودمو براتون بزارم... ...
11 آبان 1391
1